Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-04-29@16:04:25 GMT

مادر بودن از همه‌چیز طولانی‌تر است

تاریخ انتشار: ۱۸ آذر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۲۴۸۰۹۵

مادر بودن از همه‌چیز طولانی‌تر است

از سال 1346 به‌بعد، جامعه ادبی ایران شاهد رشد چشمگیر توجه زنان به شعر و شاعری بود. برخی علت این توجه را موفقیت و در پی آن، مرگ فروغ فرخزاد دانستند و «نوری‌علاء» ضمن تأیید این نکته، در مقاله‌‌ای تحت‌عنوان «تذکره اللطیفه» این هجوم و استقبال را مسبب کمبود اصالت و فقدان استقلال لازم در شعر شاعره‌های دهه چهل دانست؛ مسأله‌ای که عبور از آن به چند دهه زمان نیاز داشت تا از دل آن، شاعران زن اصیل سر برآورند؛ یعنی زنان شاعری که بتوان از خلال آثارشان به بررسی ادبیات زنانه، یا دست‌کم ادبیات زنان پرداخت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

 اصطلاح ادبیات زنانه توسط «هلن سیسو» در توصیف نوعی از ادبیات به‌کار رفت که مانند موجودیت زن، آزاد و رها باشد. او ادبیات متعارف مدرن را از آن جهت که با تأکید بیش از حد بر ساختارهای همبسته و کانونی، همواره در جهت قدرت بخشیدن به اقتدار کلام مردانه مورد استفاده قرار گرفته بود نفی کرد، اما این تلقی از ادبیات زنانه دربرابر باوری قرار گرفت که تا پیش از آن بدیهی شمرده می‌شد و برمبنای آن، سخن گفتن از احساسات رقیق  یا مطالبات جمع زنان به‌مثابه نگارش زنانه قلمداد شده بود. به‌نظر می‌رسد چنین رویکردهایی به تعریف ادبیات زنانه توسط سلب مختصات نگارش مردانه، یا برمبنای نوعی تقابل با جامعه مردسالار، چیزی نیستند جز محدود کردن دایره شمول آنچه زنان می‌نویسند و حال آنکه تمامی آنچه را  که زنان می‌نویسند نیز نمی‌توان ادبیات زنانه دانست. شعر شاعران زن در دهه‌های اخیر تحولات چشمگیری داشته است، به‌نحوی‌که از یک طرف با شعر مردان تفاوت‌های زبانی و محتوایی شگرفی پیدا کرده و ازطرف دیگر در گستره شعر زنان نیز یکدستی دیده نمی‌شود و با رویکردهای متنوعی مواجه است. اگر شیوه شاعری زنان را در سه گروه عمده «ذهن و زبان مردانه»، «ذهن و زبان بینابین تابع سنت‌های ادبی مردانه» و «ذهن و زبان زنانه» (که برگردان عاطفه، اندیشه، حس و نگاه فردی زن شاعر باشد) بدانیم، مجموعه «آمبرولا؛ خواهر گل‌های جهان» را که اخیراً توسط نشر نگاه منتشر شده است، باید از نمونه‌های خوب شکل سوم سرودن زنان قلمداد کنیم.   ---   شعرهایی با هیأت و رفتار زنانه زنانه‌نویسی «نرگس برهمند» در این مجموعه و مجموعه‌شعرهای پیشین او، ابزاری برای شکستن تابوها نیست و مانند اشعار برخی شاعران زن دیگر، زنانگی را با تنانگی اشتباه نگرفته است. برهمند زنانه می‌نویسد، چون یک شاعر زن است و احساسات زنانه سالم و عمیقی دارد. ازسویی دیگر، شعر او برای اثبات زنانه بودن خود ـ که البته اصلاً نیاز به اثبات ندارد ـ تابلوهایی با شعارهای «من فمنیسم هستم»، «من مدافع حقوق زنان هستم»، «من به وضعیت زنان اعتراض دارم» و... در دست نمی‌گیرد، بلکه خیلی راحت، ساده، خودمانی و البته خیلی زنانه می‌گوید: «دلم می‌خواد/ موهامو قهوه‌ای روشن کنم/ از شال قرمزم بزنه بیرون//راستش مسأله اصلی اینه که دلم می‌خواد/ برف بریزه/ روی اون تیکه از موهام/ که از شال قرمزم زده بیرون» و به ترسیم دنیایی زنانه می‌پردازد؛ دنیایی با طیف عظیمی از رنگ‌ها و احساسات زنانه، یعنی چیزی که دنیای دگرگون و تهی از معنا شده امروز، بسیار به آن نیازمند است. شعر نرگس برهمند، همان‌طورکه خودش می‌گوید «با هیأتی زنانه‌ زاده می‌شوند»، نه اینکه با تأسی از ابزار و لوازم زنانه بخواهند بگویند ما زنانه‌ایم. درواقع برهمند در شعرش از لوازم زنانه استفاده نمی‌کند، بلکه زنانه رفتار می‌کند و بازتاب همین رفتارهای زنانه در شعرش است که آن را منحصر به یک زن شاعرِ توانمند و بااحساس می‌کند؛ چیزی نظیر رفتار زنانه فروغ در شعرهایش، مثلاً آنجا که می‌گوید: «تمام روز در آیینه گریه می‌کردم» و می‌دانیم که هیچ مردی نمی‌نشیند مقابل آیینه گریه کند. بازتاب رفتارهای زنانه در شعر برهمند، به شعر او و به شعر زنانه امروز، رنگ و بویی خاص و بی‌مانند بخشیده است: «در خانه ‌بند نمی‌شود دلم/ دنبال شعر تازه می‌گردد/ تا مثل گلوبندی از سینه آویزانش کند/ و به زن‌های همسایه بگوید:/ زیبا شده‌ام؟» «وسواس زن‌ها به اشیا بیشتر است؛/ رومیزی‌ها را که پهن می‌کنند، / قاشق‌ها را که می‌چینند روی میز، / سمفونی زیبایی می‌سازند در حرکات‌شان دور اتاق/ در چرخش موهایشان، چشم‌هایشان...» «وقتی با تو قرار دارم، / کدام روسری‌ام را بپوشم/ تا شبیه یک شعر خوب باشم؟» «... زنی هستم در آشپزخانه/ که پونه ریز می‌کند برای کوکوی عصرانه» از دیگر رفتارهای خاص زنانه که در شعر برهمند بازتاب یافته، دقت و ریزنگری است؛ ویژگی بارزی که در ادبیات اصیل زنانه بروز می‌یابد: «قدر این نامه را و قدر عطر دست­ هایم را بدان/ پیش از ظهر، هل سابیده‌ام، / گلاب گرفته‌ام» «تا آفتاب بالا نیامده، / برایت چای می‌ریزم/ می‌ترسم از ماه بدون تو/ از لکه‌های چای که هی بزرگ‌تر می‌شوند روی دامنم» «باید امشب به شبدرهای چهارپر گلدوزی شده فکر کنم/ و به سنجاق‌سینه‌هایی که در مهمانی عصرانه لبخند می‌زنند/ و نوشیدنی تعارف می‌کنند» از دیگر رفتارهای زنانه، باید به آینده‌نگری اشاره کرد، از آن نوع که از زنی که دغدغه خانه و خانواده دارد، توقع می‌رود: «تازه یاد گرفته‌ام چیزهایی بخرم/ کنار بگذارم برای روز مبادا/ مثل چند قرقره رنگی، آلوی خشک و بادکنک» «می‌ترسم از جمعیت کلمات که اطرافم راه می‌روند؛/ نه شعر می‌شوند، / نه غذایی برای ناهار/ می‌ترسم از نگاه بی‌تفاوت عابران به بوته‌های افسرده کرفس/ در سه‌ماهه سیاه زمستان» «این شعر تازه بوی نان می‌دهد/ می‌شود آن را لای سفره نگه داشت/ تا بیایی» دقت به رفتار و عملکرد زنان دیگر نیز ـ و نه صرفاً توجه به ظاهرِ آن‌ها، که اغلب رفتاری مردانه است ـ در شعر برهمند به‌شکلی شاعرانه به اجرا درآمده است: «زن‌های زیادی از پنجره آشپزخانه دریا را می‌بینند، / جنگل را/ شاید درختی را با شکوفه‌های فراوان/ و سیم برق پر از گنجشک‌های خاکستری را.../ من دوست دارم از پنجره آشپزخانه/ یکی از این زن‌ها را ببینم» «زن‌های سی‌ساله شبیه هم‌اند؛/ با موهای رنگ‌شده و چشم‌های روشن/ برف را بیشتر دوست دارند/ حرف‌زدن با آنها/ مثل لیموی تازه است برای سرماخوردگی// چشم‌های همه زن‌های سی‌ساله در جاده پر می‌شود/ بالاخره روزی/ صدای پرنده‌ای را از جنگل دور می‌شنوند/ و می‌روند» «زن، / ترانه‌ای کردی‌ است/ با سه نوار باریک سرخ، پایین دامنش؛/ آرام و غمگین راه می‌رود...» همچنین باید به توجه ویژه شاعر به لحظات خاص زنانه پرداخت که درواقع زیرمجموعه همان دقت و ریزبینی زنانه قرار می‌گیرد، منتها به‌طور خاص بر ریزنگری بر لحظات زنانه تمرکز دارد. به بیانی دیگر باید گفت لحظاتی در زندگی زن‌ها هست که تنها درصورت زن بودن می‌توان آنها را دید و با عمق وجود، درکشان کرد، مثل تصویری که صحنه‌ای از فیلم «آبی» کیشلوفسکی را به ذهن می‌رساند؛ آنجاکه انگشتان زن در تماس با دیوار سیمانی زخم می‌شود اما زن، حواسش جای دیگری است و درد را حس نمی‌کند: «بعضی‌وقت‌ها در سراشیبی‌ها چیزی می‌بینی/ که پایین‌آمدنت را کند می‌کند/ و برخورد سنگ‌ها/ با انگشتان باریک دستت را حس نمی‌کنی// به پایین کوه که می‌رسی/ زخمی هستی بزرگ» یا این تصویر که توصیف دقیقی است از حواس‌پرتی یک زن، که البته با یک چرخش هنرمندانه جایگاه راوی و تغییر زاویه فعل شکل گرفته است: «مربای توت‌فرنگی هم حواسش پرت شده/ شیرینی‌اش را/ وقتی حس می‌کنم/ که از سینه‌ام پایین می‌رود» و این شعر که به‌لحاظ حسی و تصویری، درست نقطه مقابل موقعیت حسی شاعر در نمونه قبلی است: «وقتی شعر می‌نویسم، / داروهایم را بموقع می‌خورم/ مزه کنجد روی نان را حس می‌کنم...» ارتباط  بی‌واسطه با طبیعت برهمند ازطریق کشف و شهود زنانه‌اش در بطن طبیعت و زندگی، به همسانی فطرت زنانه با ذات حیات و طبیعت می‌رسد و ارتباط بدون واسطه زن را با سرشت هر نوع زاییدن و زندگی درمی‌یابد که در مواردی به استحاله با طبیعت نیز می‌انجامد: «پیش از برداشت محصول/ موهایم طلایی است و بلند// باد، /  سال‌هاست از گندم‌زار می‌گذرد/ از میان پرچم کشورهای پیروز و شکست‌خورده// می‌خواهم/ در مسیر بادها قرار بگیرم/ با موهای بلند و طلایی» «با صدای رعد، بیدار می‌شویم/ با صدای باران، به خواب می‌رویم/ خواب‌های مشترک می‌بینیم کنار رودخانه/ در کوهستانی سرد، چای داغ می‌نوشیم/ بخار چای/ چهره تو را محو می‌کند چون مه// در خواب‌های مشترک/ تو را آتش صدا می‌زنم/ مرا آفتاب می‌خوانی» مادرانه‌سرایی همچنین از دیگر مضامین مهم در مجموعه «آمبرولا...» باید به مادرانه‌سرایی اشاره کرد که البته مضمون مشترک تمام زنان شاعر است: «همه نسبت‌ها را می‌توان در جایی قطع کرد/ مادر بودن از همه‌چیز در این دنیا طولانی‌تر است» «همــــه ستـــــــاره‌ها بیدارند و یکی از بقیه روشن‌تر.../ این آسمان صاف برای بوسیدن نوزادت خوب‌ است/ که طعم لیموی شیرین دارد...» «نوزاد من/ ماه روشنی را قطره‌قطره می‌نوشد/ صبح، / وقتی‌که می‌خندد/ ستاره دنباله‌دار از دهانش بیرون می‌آید» آیا توجه به جنگ در شعر زنان، ریشه در نگرانی‌‎های مادرانه ندارد؟ در ادامه مبحث مادرانه‌سرایی در شعر برهمند، بد نیست به نحوه پرداخت شاعر به مقوله جنگ نیز بپردازیم، که پاسخی است صریح و روشن به این پرسش که «آیا توجه شاعران زن به مقوله جنگ، ریشه در نگرانی‌های مادرانه زنان ندارد؟» آنجا که در شعر برهمند، هرجا سخن از جنگ است، «مادر» و «کودک» محوریت می‌یابند: «در فهرست جنگ‌های جهانی/ نام عشاق نیست/ نام زنان باردار و کودکان شیرخوار» «کودک یمنی را صدای هواپیماها اذیت می‌کند/ و معده ژنرال را غذای چربِ دریایی// چیزی نمانده به روز؛/ روز تاریک و بَداَدا/ که بوی سوختگی دل و دماغ می‌دهد// مادر داد می‌زند: ژنرال مُرد پسرم!/ اما کودک نمی‌شنود»

منبع: ایران آنلاین

کلیدواژه: ادبیات زنانه ادبیات زنان شاعران زن

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۲۴۸۰۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تکریم چهره ماندگار فلسفه و عرفان در شیراز

ایسنا/فارس آیین نکوداشت اصغر دادبه، چهره ماندگار فلسفه و عرفان و حافظ شناس شهری کشورمان، اصغر دادبه امروز، ۸ اردیبهشت‌ماه در مدیریت منطقه جنوب کشور(شیراز) برگزار شد.

در این آیین که به پاس خدمات علمی و فرهنگی این استاد فلسفه و عرفان در سالن فرهنگ مدیریت اسناد و کتابخانه ملی منطقه جنوب کشور برگزار شد، اصغر دادبه در بیان مفهوم رندی حافظ اظهار کرد: حافظ رندی را به عنوان یک مکتب مستقل پیشه کرده است.

وی بیان کرد: اگر قرار بود رندی همان معنایی را داشته باشد که در اشعار عطار و سنایی وجود دارد، حافظ باید در ۱۲ غزلی که صرفأ عرفانی بود، لفظ رندی بیاورد.

این حافظ شناس کشورمان ادامه داد: غزل‌های حافظ را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد که دو دسته اقلیت و یک دسته از اکثریت‌ها می‌شوند، آن اقلیت‌ها گاهی یکی دو غزل عاشقانه است و بیش از ۱۰ غزل کاملاً جمله‌های عرفانی است که قابل انکار است. نیست.

نویسنده کتاب «حافظ، زندگی و اندیشه» با طرح این پرسش که چرا با وجود این عطار و سنایی پیش از حیات حافظ زیسته‌اند اما رندی با نام حافظ گره خورده است، گفت: در جهان‌بینی حافظ دو روش‌شناسی وجود دارد که از زیبایی‌های طبیعی و شنیداری شروع می‌شود و در نتیجه نظربازی سرمنزل به تزکیه باطن می‌رسد.

مجید اسکندری، پژوهشگر ادبی و استاد دانشگاه، تفاوت کلامی اصغر دادبه را قابل تعظیم و تکریم توصیف کرد و افزود: دادبه نه تنها شعر حافظ را ارائه کرده است، بلکه با حافظ زیسته است. شیوه مناسب استاد دادبه در کلام و بیان مسئله مهمی است که خواص و عوام بر این نکته منبع دارند.

اصغر دادبه (زاده ۱۸ اسفند ۱۳۲۵ در یزد)، استاد فلسفه اسلامی و ادبیات عرفانی دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر گروه ادبیات دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، همچنین مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی در دانشکده علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال است.

دادبه در سال ۱۳۸۱، در دومین همایش چهره‌های ماندگار، به‌عنوان چهره ماندگار در ادبیات عرفانی و فلسفه اسلامی معرفی شد.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • پیروزی اینتر در نخستین قضاوت تمام زنانه سری A
  • بازی برای کودکان خیلی مهم است اما جایگاه ادبیات هم حفظ شود
  • کودکان با شعر زندگی موفق‌تری خواهند داشت
  • مرکز عمده فروشی جوراب در بازار تهران کجاست؟
  • تکریم چهره ماندگار فلسفه و عرفان در شیراز
  • پاسداشت ادبیات، شعر و موسیقی اصیل ایرانی در شبکه آموزش
  • (ویدیو) صف طولانی اصفهانی‌ها برای سروش صحت
  • اسامی داوران مرحله استانی اعلام شد/ داورانی از جنس هنر و تجربه
  • آثار جنسیت زنانه بر رشد عرفانی و معنوی
  • صف طولانی اصفهانی برای سروش صحت